آغاز سدهٔ نوزدهم شکوفائی رمانتیسیم را همراه داشت، نهضتی فرهنگی که تکیهٔ آن بر شور و هیجان، تخیل، و فردیت بود. رمانتیسیم تا حد به منزلهٔ طغیان در برابر نوکلاسیسم سدهٔ هجدهم و عصر خِرد بهشمار میآمد. نویسندگان رمانتیک، قراردادهای پذیرفتهشدهٔ عصر خود را درهم شکستند و بر آزادی بیان تکیه کردند. نقاشان، رنگهائی پُرمایهتر و درخشانتر را بهکار گرفتند و حرکت پویا را بر حالتهای باوقار و متوازن ترجیح دادند.
اما رمانتیسیم، پُر تنوعتر و پیچیدهتر از آن بوده است که بتوان آن را در قالب تعریف و قاعدهای معین گنجاند؛ رمانتیسیم بر آن بود که تمام قلمروهای انسانی را گسترش دهد و بر کل تجربهٔ بشر احاطه داشته باشد. نهضت رمانتیک دامنهای جهانی داشت و بر تمام هنرها تأثیر گذاشت.
ذهنیت پُرشور و احساس، ویژگی اساسی نهضت رمانتیک در هنر بود. به نوشتهٔ ویلیام وردزورث (William wordsworth) شاعر رمانتیک انگلستان، ‘شعر خوب، سرریز بیاختیار احساسهای پُرشور است’ و همین ‘سرریز بیاختیار’ سبب شد که بخش بزرگی از ادبیات رمانتیک، جنبهای خودنگارانه بیابد، زیرا نویسندگان این دوره، شخصیت خود را در آثارشان باز میتاباند. والت ویتمن (Walt Whiman) شاعر آمریکائی، این گرایش ذهنی را بهگونهای زیبا در آغاز یکی از شعرهایش بیان کرده است: ‘خود را میستایم و خود را میسرایم’ .
هنرمندان رمانتیک در کنکاس زندگی درونی خود بهویژه مجذوب قلمرو خیال میشدند: جهان ناخودآگاه، مضمونهای نامتعارف و نامعقول، و رؤیا. داستانهای رمانتیک دربرگیرنده داستانهائی هراسانگیز و فراطبیعی، همچون خمرهٔ آمونتیلادو (The Cask of Amontillado)، نوشتهٔ ادگار آلن پو (Edgar Allan Poe)، یا فرانکستاین (Frankenstein)، نوشتهٔ مری وُلستونکِرفت شلی (Mary Wollstonecraft Shelley) است. تامس دِ کوینسی (Thomas De Quincey) رؤیاهائی را که بر اثر استفاده از مواد مخدر میدید، بهگونهای روشن و زنده در اعترافهای یک انگلیسی معتاد به تریاک توصیف میکرد: ‘هزار سال بود دفن شده بودم، با جسدهای مومیائی و ابوالهولها، در تابوتهائی سنگی، تمساخهائی با بوسههای سرطانی مرا میبوسیدند’ هنرهای تجسمی این دوران نیز خیالهای کابوسگونه را تجسم میبخشند. فرانسیسکو گویا (Francisco Goya)، نقاش اسپانیائی، در سیاه قلمی بهنام خواب خِرد هیولا میپرورد، هیولاهای خفاشگونهای را مینمایاند که پیرامون یک پیکر خفته حلقه زدهاند. قلمرو ناشناختهها و غرایب، برای اوژن دولاکروا (Eugene Delacroix)، هنرمندی فرانسوی که اغلب به تجسم صحنههائی خشونتآمیز در سرزمینهای دور دست میپرداخت نیز جذاب بوده است.
افسون رؤیا و خیال نزد رمانتیکها، همسنگ و همراه شور و اشتیاق آنان نسبت به قرون وسطا، عصر سلحشوری و عشقهای افسانهای، بود. بر خلاف نوکلاسیکها که سدههای میانی را ‘اعصار ظلمت’ میپنداشتند، رمانتیکها آن را گرامی داشته و از بالادهای عامیانه، افسانههای خیالی و ماجراجویانهٔ آن الهام میگرفتند. رمانهائی همچون آیوانهو (۱۸۱۹) اثر سر والتر اسکات (Sir Walter Scott)، و گوژپشت نوتردام (۱۸۳۱) نوشتهٔ ویکتور هوگو در زمرهٔ آثار رمانتیکی هستند که داستان آنها در قرون وسطا رخ میدهد. کلیساهای جامع گوتیک که مدتهای مدید دور از درک و تحسین مانده بودند، اکنون بدیع و پُررمز و راز مینمودند. پیامد ‘نوزائی گوتیک’ در معماری، بنای عمارتهائی همچون بنای پارلمان لندن (۱۸۵۲ – ۱۸۳۶) و کلیسای ترینیتی (Trinity Church) در نیویورک (۱۸۴۶ – ۱۸۳۹) بود.
از میان تمام سرچشمههای الهام در هنر رمانتیک، هیچ یک مهمتر از طبیعت نبوده است. جهان عینی، منبع تسلا و آینهٔ دل آدمی بهشمار میآمد. برای نمونه، وردزورث طبیعت را ‘دایه، راهنما و نگاهبان دل و جان’ میپنداشت و یکی از شعرهایش چنین آغاز میشود:
زمانی چمنزار و بیشه و جویبار،
خاک و همهٔ دیگر چشماندازهای هر روز،
بهراستی در دیدهام هالهای از نور آسمانی داشت،
شکوه و طراوت رؤیا.
حساسیت رمانتیکها نسبت به طبیعت در نقاشی چشماندازها، که اهمیت تازهای یافته بود، جلوهگر میشود. هنرمندانی انگلیسی چون جان کانستیل (John Constable) و ویلیام ترنر (William Turner)، در انتقال مفهوم حرکت در طبیعت – نهرهای واج، ابرهای شناور و دریاهای توفانی – استاد بودند. در نقاشیهای ترنر از دریا، چین و شکن موجها نه فقط بیانگر شکوه و ابهت طبیعت، که جلوهای از شور و سودای انسان نیز هست.
نهضت رمانتیک با انقلاب صنعتی، که سبب دگرگونیهای گستردهٔ اجتماعی و اقتصادی بود، همزمان شد. بسیاری از نویسندگان و نقاشان رمانتیک به ثبت واقعیتهای اجتماعی نوئی پرداختند که ویژهٔ آن دوران بود. رمانهای چارلز دیکنز و نیز نقاشیهای اونوره دومیه (Honore Daumier) نمایانگر توجه به طبقهٔ کارگر و فقیران است.
ذهنگرائی، خیالپردازی، شور و اشتیاق به طبیعت و قرون وسطا، فقط چند ویژگی از ویژگیهای ادبیات و نقاشی رمانتیک است.
دورهٔ رمانتیک در موسیقی:
دورهٔ رمانتیک در موسیقی دورهٔ رمانتیک در موسیقی از حدود ۱۸۲۰ تا ۱۹۰۰ به درازا کشیده است. فرانتز شوبرت، روبرت شومان، کلارا ویک شومان، فردریک شوپن، فرانتز لیست، فلیکس مندلسون، هکتور برلیوز، پتر ایلیچ چایکوفسکی، بدریش اِسمِتانا، آنتونین دورژاک، یوهانس برامس، جوزپه وردی، جاکومو پوچینی، ریشارت واگنر و گوستاو مالر برجستهترین آهنگسازان رمانتیک بودهاند. طولانی بودن این فهرست – که نام برخی از آهنگسازان مهم در آن نیامده است – گواه بر غنا و تنوع موسیقی رمانتیک و دلیل رسوخ دیرپای آثار این دوره در رپرتورا (repertory؛ مجموعه آثاری که تکنوازان، ارکسترها و آوازخوانان اغلب به اجرایشان میپردازند – م). کنسرت و اپرای امروزی است.
آهنگسازان رمانتیک استفاده از فرمهای موسیقائی دورهٔ کلاسیک پیشین را ادامه دادند. شور و هیجان مفرط موسیقی رمانتیک، پیش از آن در آثار موتسارت و بهویژه در آثار بتهوون، که بر آهنگسازان بعدی تأثیر فراوان گذاشت، نیز دیده میشود. ملودی بیانگر و آوازگونهٔ مطلوب آهنگسازان رمانتیک نیز از سبک کلاسیک سربرآورد.
با این همه، تفاوتهای فراوانی میان موسیقی رمانتیک و کلاسیک وجود دارد. گرایش آثار رمانتیک به بهره جستن از گسترهٔ پهناورتری از رنگ صوتی، دینامیک و زیر و بم است. همچنین، واژگان هارمونیک رمانتیک گستردهتر و تأکید آن بر آکوردهای رنگارنگ و ناپایدار بیشتر است. موسیقی رمانتیک با دیگر هنرها، و بهویژه ادبیات، رابطهای تنگاتنگتر برقرار میکند. در این موسیقی، فرمهائی تازه شکل گرفت که در تمام آنها تنشی بیشتر و تأکیدی کمتر بر توازن و رسیدن به سکون و حل وجود داشت. اما موسیقی رمانتیک چنان گوناگون و گسترده است که تعمیم هر تفسیری به تمام آثار این دوره میتواند گمراهکننده باشد. برخی از آهنگسازان رمانتیک، مانند مندلسون و برامس، آثاری آفریدهاند که ریشه در سنت کلاسیک دارد و آهنگسازانی مانند برلیوز، لیست و واگنر انقلابیتر بودهاند.